نمیدونم غمه
نمیدونم ترسه
استرس و نارحتیه
اصن نمیدونم چیه
دپرسم میکنه
آدمای گذشته رو یادم میاره
حالمو بد میکنه.
چقد این گذشته ی لنتی همراه منه
پس کی میخواد کابوسش تموم شه؟
دیروز یکی از بچه ها یه حرفی زد که دلم سوخت
داشتن دستش مینداختن که چقد تو تلگرام با بچه های کلاس چت میکنی
اونم با مظلومیت خاص خودش گف چیکار کنم خب وقتی خواهر ندارم!
خواهر! :)
دلم یه آبجی میخواد
قبلنا دلم یه داداش بزرگتر میخواست
و فک میکردم داداش بزرگتر داشتن خوبه
الان دلم یه آبجی میخواد
البته شاید آبجی داشتن هم راه حل کار نباشه.
اصن کاشکی من ته تغاری بودم!
اصن کاشکی خیلی چیزا.!
کاشکی فردا آزمون خوب باشه :)
درباره این سایت