دیشب فقط تونستم بیست درصد از یه فصل دیگه رو بخونم!!!

ینی جمعا یک فصل و بیست درصد! D:

وقت هم داشتم در حد یه ساعت

اما خب نخوندم! زورم اومد!

خلاصه با اعتماد به نفس شروع کردم به برنامه ریزی واسه ی امروز

و فک میکنم نزدیکای ساعت یک بود که خوابیدم

ساعت پنج صبح آلارم گوشی به صدا در اومد

دوتا آلارم با فاصله زمانی پنج دقیقه میزارم

که با اولی بیدار شم و خفش کنم

و تا دومی فرصت پیدا کنم چند دقیقه ی دیگه بخوابم! D:

تو فاصله ی این دوتا آلارم داشتم فک میکردم چرا اصن برم!

با خودم فک میکردم خب اصن یه درصد برم

اگه بخوام از خودم چرتوپرت بنویسم یا تقلب کنم چه فایده ای داره؟!

برای چی باید وقتمو الکی تلف کنم بلند شم پنج صب واسه مدرسه؟

تازه وقتی هم برگردم انقد خسته ام که فقط میخوابم

بارون هم که میباره و من اصن دیگه حال ندارم کلا برم

و به طورکلی هم داشتم از خستگی تلف میشدم!

هنوز اون خستگیه آزمون انگار تو تنم بود

آلارم دومی به صدا دراومد و من هنوز استخاره میکردم که برم یا نرم

در حد چند ثانیه گوشی خودشو کُشت انقد زنگ خورد

و نهایتا با خودم گفتم در کارخیر حاجت هیچ استخاره نیست!!!

و آلارم رو خفه کردم

و نزاشتم بدنم کمبود خواب داشتن رو تحمل کنه! D:

و خوابیدم :))

در کمال تعجب مامان بابامم بیدارم نکردن

[چون یه سری توضیحاتی داده بودم بهشون کلا!]

و من تا ساعت نه خوابیدم و هشت ساعت خوابمو کامل کردم! D:

کاهوهایی هم که دیشب در هنگام زیست خوندن میل کردم

قشنگ گوشت شد به تنم! D:

یه چیزی غده مانند هم زیر پوستم دراومده

از دوسه روز پیشا

که نمیدونم چیه و خوب هم نمیشه و عصابمو بهم ریخته :|

آره خلاصه اینطوری

امروز هم به خودم قول دادم

که بسی خوب و مفید درس بخونم

و وقتی شب شد از ته دلم بگم

آخیش یه روز مفیدِ خوشکل رو ساختم و گذروندم :)

+ کامنت هارو هم بعدا میجوابم :)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اموزش ابتداییردیس شهیدرجایی پسته دامغان Web design amozeshh اشعار " کیان " تبریزی این پسره snatorstar Joshua کتابهایی که خواندم و باید بخوانم... دانستنی های شیمی هـدف،پیشـرفت،دانـش